کنایه از اعراض کردن. (آنندراج). ابا کردن. امتناع کردن. نافرمانی کردن. جموح. جماح. (دهار) (ترجمان القرآن) : پس اگر روزی چند صبر باید کرد... عاقل از آن چگونه سر باززند. (کلیله و دمنه). شنیدم که سر از فرمان ملک باززد. (سعدی). سر از موافقت باززدم. (سعدی)
کنایه از اعراض کردن. (آنندراج). ابا کردن. امتناع کردن. نافرمانی کردن. جموح. جماح. (دهار) (ترجمان القرآن) : پس اگر روزی چند صبر باید کرد... عاقل از آن چگونه سر باززند. (کلیله و دمنه). شنیدم که سر از فرمان ملک باززد. (سعدی). سر از موافقت باززدم. (سعدی)
خلق کردن. ایجاد کردن: حصار جهان را که سر باز کرد ز بیت المقدس سرآغاز کرد. نظامی. ، افتتاح کردن. آغاز کردن. شروع کردن: شغال و گرگ و زاغ این ساز کردند که از شخص شتر سر باز کردند. نظامی. ، منفجر شدن جراحت و ریش
خلق کردن. ایجاد کردن: حصار جهان را که سر باز کرد ز بیت المقدس سرآغاز کرد. نظامی. ، افتتاح کردن. آغاز کردن. شروع کردن: شغال و گرگ و زاغ این ساز کردند که از شخص شتر سر باز کردند. نظامی. ، منفجر شدن جراحت و ریش